صفحه شخصی ف الف   
 
نام و نام خانوادگی: ف الف
استان: اصفهان - شهرستان: اصفهان
رشته: کارشناسی ارشد عمران - پایه نظام مهندسی: سه
تاریخ عضویت:  1390/01/04
 روزنوشت ها    
 

 امان زلحظه غفلت که شاهدم هستی بخش عمومی

17

امان ز لحظه غفلت که شاهدم هستی
الم یعلم بان الله یری!!!؟؟؟؟؟؟؟

چند روز پیش برای خرید شیرینی به یک قنادی رفتم. پس از انتخاب شیرینی، برای توزین و پرداخت مبلغ آن به صندوق مراجعه کردم. آقای صندوقدار مردی حدودا ۵۰ ساله به نظر می رسید. با موهای جوگندمی، ظاهری آراسته، ...
القصه…، هنگام توزین شیرینی ها، اتفاقی افتاد عجیبا غریبا!
اتفاقی که سالهاست شاهدش نبودم. حداقل در شهر گناهان کبیره مدتها بود که چنین چیزی را ندیده بودم. آقای شیرینی فروش جعبه را روی ترازوی دیجیتال قرار داد، بعد با استفاده از جدول مقابلش وزن جعبه را از وزن کل کم کرد. یعنی در واقع وزن خالص شیرینی ها را به دست آورد. سپس وزن خالص را در قیمت شیرینی ضرب کرد و خطاب به من گفت: «۲۸۰۰ تومان قیمت شیرینی به اضافه ۵۰ تومان پول جعبه می شود به عبارت ۲۸۵۰ تومان»
نمی دانم مطلع هستید یا خیر! ولی سایر شیرینی فروشیهای شهرمان، جعبه را هم به قیمت شیرینی به خلق الله می فروشند. و اصلا راستش را اگر بخواهید بیشترشان معتقدند که بیش از نیمی از سودشان از این راه است. اما فروشنده مذکور چنین کاری نکرد. شیرینی را به قیمت شیرینی فروخت و جعبه را به قیمت جعبه. کاری که شاید در ذهن شمای خواننده عادی باشد ولی در این صنف و در این شهر به غایت نامعمول و نامعقول!
رودربایستی را کنار گذاشتم و از فروشنده پرسیدم: «چرا این کار را کردید؟!!»
ابتدا لبخند زد و بعد که اصرار مرا دید، اشاره کرد که گوشم را نزدیک کنم. سرش را جلو آورد و با لحن دلنشینی گفت: «اعوذبالله من الشیطان الرجیم. ویل للمطففین…» و بعد اضافه کرد: «وای بر کم فروشان! داد از کم فروشی! امان از کم فروشی!»
پرسیدم: «یعنی هیچ وقت وسوسه نمی شوید؟!! هیچ وقت هوس نمی کنید این سود بی زحمت را…»
حرفم را قطع می کند: «چرا! خیلی وقتها هوس می کنم. ولی این را که می بینم…» و اشاره می کند به شیشه میز زیر ترازو.
چشم می دوزم به نوشته زیر شیشه: «امان ز لحظه غفلت که شاهدم هستی!» چیزی درونم گر می گیرد. ما کجاییم و بندگان مخلص خدا کجا! حالم از خودم بهم میخورد.
راستی ما کم فروشی نمی کنیم؟ کم فروشی کاری، کم فروشی تحصیلی، گاهی حتی کم فروشی عاطفی! کم فروشی مذهبی، کم فروشی در عبادت، کم فروشی انسانی، روزنامه خواندن در ساعت کاری، گعده های تلفنی، گشت و گذارهای اینترنتی…

امان زلحظه غفلت که شاهدم هستی!

چهارشنبه 2 آذر 1390 ساعت 12:39  
 نظرات    
 
مجید صابر 19:55 چهارشنبه 2 آذر 1390
3
 مجید صابر
تامل برانگیز بود .
علی علیزاده 19:59 چهارشنبه 2 آذر 1390
3
 علی علیزاده
امان زلحظه غفلت...............
مهندس جان ممنون. خیلی بجا بود و قشنگ بیان نمودی. ممنون از شما.
فرشته ملایی 23:33 چهارشنبه 2 آذر 1390
4
 فرشته ملایی
خیلی خیلی خیلی خیلی زبیا و آموزنده بود . واقعا چرا و چرا همه ما نباید اینطوری باشیم خدا سایه اینطور آدمایی رو از بالای سر ما کم نکنه .
دستتون دردنکنه
محمد مهدی مدرس نیا 09:59 پنجشنبه 3 آذر 1390
4
 محمد مهدی مدرس نیا
ممنون مهندس اعلمیان از این گزارش مستند جالب ولی ایکاش نام شیرینی فروش را هم اعلام میفرمودید ، چه اشکالی داره حتی اگه از این طریق تبلیغی جهت این قنادی خداترس بشه
باز هم تشکر
نازنین بهشتی 10:59 پنجشنبه 3 آذر 1390
3
 نازنین بهشتی
منم مشابه اینو تجربه کردم
یه آقای پارچه فروش زرتشتی بود توی یزد
که هر بار موقع متر کردن و بریدن پارچه و پول گرفتن، به نقش مقدسشون نگاه میکرد و چشماش پر از اشک میشد
همه هم میگفتن که توی صنف پارچه فروشها منصفتر از اون پیدا نمیشه
م. مستاجران 14:43 پنجشنبه 3 آذر 1390
3
 م. مستاجران
آقای مهندس اعلمیان مطلب شما خیلی جالب بود . مخصوصاً قسمت آخرش که آدم را کمی به فکر می اندازه .راستی ما کم فروشی نمی کنیم؟
تشکر
ش ب 19:42 پنجشنبه 3 آذر 1390
1
 ش ب
ممنون
جناب آقای مهندس اعلمیان
بار دیگر که تشریف بردید شیرینی بخرید به ایشان بفرمایید ترازوی دیجیتال خودش قابلیت صفر کردن خود را با هر ظرفی که بر رویش بگذارید دارد و احتیاجی به این کار هم نیست.
البته این ترازوها کارهای دیگری هم می کند مانند تعریف قیمت ها و محاسبه جمع اقلام خریداری شده و حتی محاسبه بقیه پول و ... که البته اکثر کاسب ها اطلاع ندارند و یا شاید به همان روش سنتی اطمینان بیشتری دارند.
و اما سرکار خانم مهندس بهشتی
می گویند در قدیم پارچه فروشها پارچه را با نوک بینی خود اندازه می گرفته اند و پارچه فروشی بوده که انحراف بینی داشته و موقع خرید با یک طرف بینی اش متر می کرده و موقع فروش با طرف دیگرش :)
م افتخاری 11:32 شنبه 5 آذر 1390
2
 م افتخاری
جالب بود امید که نیشتر شاهد چنین خاطراتی باشیم
مسعود احمدنژاد 22:26 شنبه 5 آذر 1390
1
 مسعود احمدنژاد
ای وای اگر حدیث گنه روبرو رود.
سید علی مرتضوی 01:15 یکشنبه 6 آذر 1390
0
 سید علی  مرتضوی
واقعا انسان را منقلب میکند.ممنون
ولی به قول مهندس مدرس نیا:"
ولی ایکاش نام شیرینی فروش را هم اعلام میفرمودید ، چه اشکالی داره حتی اگه از این طریق تبلیغی جهت این قنادی خداترس بشه"